با یاد نگاه تو دلم ولوله بر پاست
تقصیر دلم نیست، که چشمان تو زیباست
احساس بغل در بغلت دنج قشنگی است
باید که نهم سر؛ چو سر و سینه مهیاست
وقتی که لبت با لب من سفره نشین است
از پچ پچ لب در لب ما عشق چه گویاست
وه، آتش داغی است که تب بر بدنم داد
بازو و کمر، حلقه بزن بین که چه غوغاست
بر خیز و بیا تنگ در آغوش من ای ماه
بسپار به دریا دل و بین عشق همینجاست
سلام نیستید ؟ باشید با غزل و شعر و جشنواره کلمه ها به روز وید...
سلام. چرا به روز نمی شوید
بیر دنه سن کیشی بیاد شبهای کوی